ناصر حجازی ، اسطوره ورزش ایران چشمان خود را گشود.



ناصر حجازی چشمان خود را بعد از دو روز بیهوشی گشود. در حالی که حدود هزار نفر از دوستداران حجازی مقابل در بیمارستان تجمع کرده و نگران سلامتی او هستند، لحظاتی پیش از اتاق ناصر حجازی خبر رسید که او چشمان خود را باز کرده است. اعلام این خبر موجی از خوشحالی بین مردم ایجاد کرده است.


او در روز جمعه به هنگام تماشای دیدار تیم استقلال در برابر پاس همدان،به کما رفت و نزدیکان،او را به بیمارستان کسری انتقال دادن.


ناصر حجازی در دهه 50 دروازبان تیم فوتبال ملی ایران بود و پس از ان سالها در سمت مربی و سر مربی ،در تیمهای مختلف ،به فوتبال ایران خدمت کرده.





ارزوی سلامتی برای اسطوره ورزش ایران ناصر حجازی.








باید به گذشته خندید ؟ یا نه؟

سلام


پارسال همین موقع ها بود،البته از یک کمی قبل ترش شروع شده بود.روزای خیلی بدی بود،خیلی بد.

مطمئنا همتون یک بارش رو تجربه کردین.

خب یک سال ازش گذشته، حالا بد یا خوب ،مهم اینه که گذشته و خاطره شده.دیگه چیزای خوبش فقط باقی مونده،به بدی هاش فکر نمیکنی.جالبه ها ...الان دیگه میتونی بخندی .بخندی به اینکه چقدر سخت گرفته بودی.حالا جالب ترش اینه که این اتفاق دوباره برات پیش میاد،دوباره سخت میگیری و .....میگذره و بعدش میای میشینی و میگی ،الان دیگه میشه خندید.اما پشت همین خندت کلی درد کشیدی تا بتونی بخندی.

زندگی در جریانه و هیچ وقت نمیتونی متوقفش کنی.با بدی و خوبی میگذره ....اره میگذره


نمیدونم چرا این ترانه اومد تو سرم،ربطی به خاطراتم نداره ولی خیلی قشنگه.براتون مینویسم.تازه اینجا هم میتونین بهش گوش کنین.


از لحظه لحظه زندگی لذت ببریم.






 آدم که یاد گذشته هاش می افته
چشمونش از گریه اشک آلودمی شه
تصویری از روزهای رفته می بینه
که دراون هرچهره ای نابودمی شه
هرپرستویی که به سویی می پره
خبرپایون فصلی رو می بره
هرگل تازه یی که چشم باز می کنه
به خودم می گم که این نیز می گذره




کوچه های خاکی تهرون ،قدیما
پرزآواز نشاط بچه ها بود
شهرفرنگی توی اون دنیای کوچک
قصه هاش شیرین ترین قصه ها بود
هر پرستویی که به سویی می پرید
خبرآغاز فصلا رو می شنید
هرگل تازه یی که چشم باز می نمود
شاهدروزای خوب کودکی بود


 


قصاص

به نظر من این تصویر(کار زیبایی از مانا نیستانی) به زیبایی اصل موضوع رو نشون داده

به نکات ریزی که تو تصویر هست دقت کنین.از لحاظ اثر گذاری باید گفت این کار عالیه.

همین چند روز پیش بود که بحث قصاص اسید پاشی همه جا رو گرفته بود.خب مثل همیشه

یک عده موافق و یک عده هم مخالف بودن.(بگذریم از کسانی که اینقدر گرفتار مشکلات زندگیه

خودشونن که اصلا تو جریان نیستن)

شنیدن این خبر که میخوان قصاص رو اجرا کنن ،واسه من یک شوک بود.منو کاملا به فکر برد

که الان اون پسره چه حالی داره.فکر اینکه تا دو روز دیگه از دیدن محروم میشه.....

مطمئنا این حس قابل لمس نیست . تو اون زمان چی کشیده؟

ولی طرف دیگه داستان

دختریه که با توجه به عکساش میشه گفت که زیبایی چهره داشته و از دست داده،چشم

داشته و از دست داده،در کل زندگی داشته که از دست داده.حالا بریم جای اون! این حس هم

واسه ما قابل لمس نیست.ولی میشه گفت که خیلی سخته،خیلی.

تصویری که مانا نیستانی نقش کرده ، در باره مخالفت با اصل قصاصه.

ولی تو مورد اسید پاشی چی؟

میشه واسه جلوگیری از اسید پاشی،اسید رو از دسترس افراد دور کرد؟

میشه کاری کرد که همه انسانها سلامت روانی داشته باشن(مادر زاد)؟

و کلی میشه ی دیگه.....؟

من با تمام مخالفتم با قصاص ،تو این مورد موافق قصاصم.

بالاخره باید مجازاتی باشه که افراد معلوم الحالی که همین الان دارن دنبال یه شیشه اسید

واسه پاشیدن میگردن ،یه ترسی تو دلشون بیاد.

خب مطمئنا حبس ابد هم مجازات خوبیه واسه این جرم.اما با قوانین و شرایط کشور و زندانهاش

و زندانی هاش که ماشالله تعداد شون روز به روزم بیشتر میشه(یکی روزنامه نوشته.یکی

وبلاگ نویسه.یکی فکر مخالف سیاسی داره.یکی گفته بالای چشم تو ابرو و...بقیشون حالا قتلی،

چک بی محلی،دزدی کردن و..) و زندانهای کشور جایی واسه نگهداری نداره،فکر میکنین 

حبس ابد جایی تو این کشور داره؟

یا که نه همون قصاص تو این مورد جواب میده؟

خوشحال میشم نظراتون رو بخونم و با هم تو این مورد گپی بزنیم.


ادامه مطلب ...

خوش امدین

سلام


واسه شروع خب من اسمم بابک و 33 سالمه حالا بیشتر خودمو معرفی میکنم


البته تو نوشته هام.


از اینکه اینجایین خوشحالم و امیدوارم وب گردی تون لذت بخش باشه....


خب فعلا همین.