قتلی دیگر .نه تو میدون کاج ، اینبار روی پل مدیریت.

سلام

بالاخره یه فرصتی دست داد که بیام و یه چیزی بنویسم.تو این مدت مشغول امتحانا بودم،خدا رو شکر نتیجه خوب شد و راضیم.نا گفته نمونه که یه سری اتفاقات جالب هم برام پیش اومد که به موقع در موردش مینویسم . 


داشتم تو صفحه های رنگ و وارنگ مجازی دور میزدم که ،یه مطلبی نظرم رو گرفت.البته مدتی از این خبر میگذره و کم و بیش ازش با خبریم.


کدوم خبر؟

بابا قتله دیگه یارو زد با چاقو ..... 

اها اون تجاوز گروهی رو میگی.....

کدوم یکی رو میگی به دختره معلول جسمی یا...... بابا من میگم قتل ، تو میگی تجاوز.پل مدیریت رو میگم ، پسره با چاقو.....

اها خب میگفتی..


اره موضوع بازم سر عشق و جواب رد گرفتن و کلا فضاش هندی بود همچین.پسره به گفته خودش عاشق شده،خب دختره هم خوشش نیومده دلش با اون نبوده(اصلا چه معنی داره دختری دلش با کس دیگه ای باشه،باید همین جوری بمونه تا اولین نفر که اومد بره با همون ،حالا کور و کچل هیچ فرقی نمیکنه) یه نامزد داشته، به پسره بی محلی کرده.پسره هم شاکی که ای بابا از مادر زاده نشده کسی به ما بی محلی کنه، سریع چاقو رو برداشته و رو پل خانوم رو گرفته و ..... 


و متاسفانه خانوم به قتل میرسه و قاتل هم تلاش به فرار که این بار مثل اینکه مردم دیگه تماشاچی نبودن،دخالت میکنن و قاتل رو زیر پل میگیرن و تحویل پلیس میدن.


اون مطلبی که میخوندم رو الان copy paste میکنم



کوشا متهم به قتل«مهسا» صبح دیروز تحت بازجویی ویژه قرار گرفت. این متهم که پس از جلسه کمیسیون پزشکی قانونی حالت روانی تایید شده در بازجویی دیروز اظهارات جدیدی را مطرح کرد. گزارش بازجویی این متهم در حالی که وی هنگام پاسخ دادن به سوالات رنگش پریده بود در در پی می‌آید. می‌دانی خانواده‌ها با خواندن شرح جنایت تو و بی‌رحمی‌هایت در فرود آوردن ضربات چاقو، چقدر غمگین می‌شوند؟

[سر به زیر می‌اندازد، مکثی طولانی می‌کند و با صدای لرزانی می‌گوید] پیش از قتل مهسا می‌دانستم اما تصور می‌کردم در آن زمان زنده نباشم.چرا زنده نباشی؟وقتی می‌شنیدم قاتل‌ها با همه بی‌رحمی پای چوبه‌دار سراپا می‌لرزند و تازه عبرت می‌گیرند که چرا دست به قتل و جنایت زده‌اند. من تصمیم داشتم پس از کشتن مهسا، خودم را نابود کنم.از خواندن سرنوشت قاتلانی چون خودت عبرت نمی‌گرفتی؟خیلی در روحیه‌ام تاثیر داشت. شاید یکی از دلایلی که سال‌ها بی‌اعتنایی مهسا و تمسخرهایش را تحمل کردم تاثیر مطالعه چنین سرنوشت‌هایی در نشریات بود وگرنه شاید خیلی زودتر به شکل‌ دیگری دست به قتل می‌زدم. همیشه خواندن سرنوشت قاتل‌ها برایم یک عامل بازدارنده بود.پس چرا قاتل شدی؟کم آوردم، دیگر هیچ تحلیل و منطقی من را قانع نمی‌کرد. برای آینده‌ام ناامید و بدون برنامه بودم.در چنین حالتی باید مرتکب قتل یک بی‌گناه شد، آن هم دختری که مدعی هستی دوستش داشتی؟[سکوت می‌کند...]چرا ناامید، تو که دانشجوی سال آخر دانشکده ادبیات فارسی بودی؟نهایت رشته تحصیلی من در دانشگاه شغل ویراستاری یا معلمی در آموزش و پرورش بود که حقوق بسیار کمی هم دارد. من فقط دلخوش به وجود مهسا بودم.چرا مهسا؟زمانی که وارد دانشگاه شدم سال اول با مهسا که از همکلاسی‌هایم بود، آشنا شدم و تصمیم گرفتم او را شریک زندگی خودم کنم.مهسا به تو علاقه داشت؟نه.به او گفتی که دوستش داری؟سال اول و دوم دانشگاه نمی‌دانست تا اینکه برای ابراز علاقه همکلاسی‌هایم را واسطه کردم و می‌خواستم با او حرف بزنند تا از علاقه‌ام نسبت به خودش باخبر شود. نه تنها نتیجه‌یی نداشت بلکه مهسا با مسخره کردن پیشنهادم و خندیدن به من باعث شده بود در دانشگاه انگشت‌نمای دانشجویان شوم.به شهادت همکلاسی‌ها، مهسا هرگز چنین رفتاری نداشت و سعی داشت با متانت، تو را از علاقه نسبت به خودش منصرف کند. حتی به تو فهمانده بود نامزدی دارد که می‌خواهد از سفر خارج به ایران برگردد؟[سکوت متهم به قتل]دوست صمیمی در دانشگاه داشتی؟نه، من آدم گوشه‌گیری هستم و تنها زندگی می‌کنم. دوست داشتم با زندگی در کنار مهسا از تنهایی دربیایم.شنیده بودی که مهسا نامزد دارد؟شنیده بودم. اما هیچگاه او را ندیده بودم و گرنه شاید آن پسر گرفتار انتقامجویی‌ام می‌شد.انگیزه‌ات برای قتل چه بود؟من هر روز سعی می‌کردم به مهسا نزدیک شوم اما مهسا با رفتارهایش از من دورتر می‌شد و روزهای آخر عشقم به مهسا به نفرت تبدیل شده بود.آیا آدم کسی را که تا حد عشق دوست دارد، در صورت عدم کامیابی باید نابود کند؟نمی‌دانم.از نقشه جنایتی که مرتکب شدی بگو.بعد از امتحانات برای دیدن نمرات به دانشگاه می‌رفتم و مهسا را نمی‌دیدم تا اینکه روز حادثه با موتوری که از دوستم گرفته بودم به دانشگاه رفتم، مهسا را دیدم و او را تعقیب کردم تا به پل مدیریت رسید و با پوشاندن صورتم به او حمله کردم که دوستش مرضیه دخالت کرد که به او ضربه‌یی زدم تا کنار برود. بعد از کشتن مهسا قصد داشتم خودم را بکشم که پشیمان شدم و فرار کردم.چطور دستگیر شدی؟وقتی خود را در محاصره مردم دیدم بی‌انگیزه شدم و توان فرارم را از دست دادم. مردم من را دستگیر کردند و تحویل پلیس دادند.خانواده‌ات خبر دارند؟بله، آنها در شهرستان زندگی می‌کنند و من برای ادامه تحصیل اتاقی اجاره کرده بودم.در دفاع از خودت حرفی داری؟منتظر هستم تا حکم اعدام من را بدهند. سزایم همین است.به گزارش خبرنگار «قدس» متهم پس از این بازجویی با قرار بازداشت موقت به دستور بازپرس رسولی به زندان منتقل شد.به پرونده قتل با سرعت رسیدگی می‌شودامیرآبادی، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران گفت: جوانی که دختر دانشجویی را روی پل عابرپیاده در منطقه پل مدیریت به قتل رسانده است، برای معاینه روانی تست شخصیتی به پزشکی قانونی معرفی شده است. این جوان هم‌اکنون در اختیار پلیس آگاهی تهران قرار دارد تا تحقیقات پرونده کامل شود. سرپرست دادسرا افزود: افکار عمومی منتظر هستند تا مانند حادثه قتل در منطقه سعادت آباد این‌بار نیز دستگاه قضایی و دادسرای امور جنایی تهران هرچه سریع‌تر به این موضوع رسیدگی کنند. مطمئن باشید این اتفاق خواهد افتاد و بسرعت به این پرونده رسیدگی خواهد شد. پیش‌بینی می‌کنیم در مدت 45 تا 60 روز این پرونده به نتیجه قطعی برسد و افکار عمومی شاهد به نتیجه رسیدن آن باشند.



خب ، یه قتل بود .ظاهر و باطن همین بود .اقا کوشا دلش میخواسته ،مهسا خانوم دلش نمی خواسته.نتیجه اخلاقی اینکه فقط یه راه باقی میمونه ...

یه شیشه اسید بگیری بپاشی....ببخشید .راهش اینه که سریعا اقدام به چاقو کشی و قتل کنی و ماجرا رو واسه همیشه مختومه کنی.دستگاه قضایی هم قربونش برم همیشه در صحنه اماده اماده واسه کم کردن جرم و جنایت.سریع از راسته طناب فروشا یه چند متر طناب مرغوب سفارش میده و یه دار همچین نقلی از این جر ثقیلا هست تو شهر یه اجاره چند ساعته بهش میدن و خلاص.این داستان تموم میشه تا تجاوزی دیگه و اسیدی مجدد و قتلی دیگر......



ولی واقعا چند تا سوال.. پلیس که وظیفه امنیت اجتماعی رو رو دوشش فقط حمل میکنه،اون روز کجا بود؟ داشت چی کار میکرد؟

بگم...بگم.....؟ اره پلیس یه وظیفه جدید دیگه ای داره که امنیت اخلاقی نام دارد.تمام نیرو هاش رو گذاشته که با بی حجابی ،بد پوشی و.... مبارزه کنه.


چه جوری میشه جلوی این گونه اعمال بیرحمانه رو گرفت؟ یعنی به نظر شما رسانه ها میتونن برنامه ای بسازن؟


اخه رسانه مگه بی کاره بیاد فرهنگ سازی کنه؟ رسانه باید بر علیه جنگ نرم سیاست گذاری کنه فیلم و سریال بسازه.الان مسئله سوریه (که البته الان میگم سوریه فکر نکنی خبری هستا. نه امن و امان) مهمه .الان امریکای جهان خوار مهمه.....


مدارس و مراکز علمی چی ؟ اونا هم نمیتونن کاری کنن؟ مثلا کتابی ، برنامه ای...


اخه عزیز من بعد این درسای اندیشه اسلامی 1 ، 2 .تاریخ اسلامی.وصیت نامه امام .و.....

رو کی درس بدن .


پس یعنی کلا راهی نداره نه؟ باید منتظر بمونیم که هر روز یه خبر تازه بیاد.


به نظر من یه راه هست .حالا که کسی کاری واسه ما نمیکنه. ما خودمون اخلاق مون،فرهنگمون،دیدمون،برداشت مون .....و خیلی مون های دیگه رو اصلاح کنیم.

اگه دیدیم این قسمت از فرهنگ مون (این مون هم داستانیه ها) اشتباهه یا عیبی داره خب عوضش کنیم.وقتی من خودم رو درست کنم تو خودت رو و...... درسته تو نسل ما جوابش در نمیاد ولی خب 2 نسل اون ور تر که به جواب میرسه.


نمیدونم نظر شما چیه .خوشحال میشم نظرتون رو بشنوم( تون هم عینه مونه ها ).



وداع حزن انگیز با یک انسان.(مرحوم ناصر حجازی)




مراسم خاک سپاریه ناصر حجازی امروز چهارشنبه 4خرداد 1390 با انبوه جمعیت مردمی بر گزار شد.




مراسم پر از حزن و اندوه تشییع در ورزشگاه ازادی در حضور بیش از 15هزار نفر بر گزار شد.

پیکر او پس از دور افتخار در ورزشگاه ازادی،برای بار اخر در درون چهار چوب دروازه قرار گرفت،

و برای همیشه با زمین فوتبال وداع کرد.


بعد از مراسم تشییع ،پیکر او به بهشت زهزا منتقل شد تا در قطعه نام اوران برای همیشه 

ارام گیرد.( ردیف 58 ، شماره 12).


مراسم خاکسپاری ناصر حجازی در شرایطی برگزار شد که ازدحام جمعیت کار را برای تدفین بسیار سخت و مشکل کرده بود و ماموران پرتعداد نیروی انتظامی هم با وجود تلاش بسیار، نتوانستند نظم را بر این مراسم حاکم کنند.


با وجود کشیدن حصار کنار قبر مرحوم ناصر حجازی برای جلوگیری از ازدحام جمعیت و انجام صحیح مراسم تدفین، هجوم جمعیت باعث فرو ریختن حصارها شد و خانواده مرحوم حجازی مجبور شدند به سرعت این مراسم را برگزار کنند.


مرحوم ناصر حجازی روز 28 آذر 1328 دیده به جهان گشود و پس از سپری کردن دوران ورزشی درخشان روز 2 خرداد 1390 پس از نزدیک به دو سال تحمل بیماری سرطان ریه دیده از جهان فرو بست.



 روحش شاد و یادش گرامی باد.


                                                                                                                                  



ناصر حجازی ، اسطوره ورزش ایران چشمان خود را گشود.



ناصر حجازی چشمان خود را بعد از دو روز بیهوشی گشود. در حالی که حدود هزار نفر از دوستداران حجازی مقابل در بیمارستان تجمع کرده و نگران سلامتی او هستند، لحظاتی پیش از اتاق ناصر حجازی خبر رسید که او چشمان خود را باز کرده است. اعلام این خبر موجی از خوشحالی بین مردم ایجاد کرده است.


او در روز جمعه به هنگام تماشای دیدار تیم استقلال در برابر پاس همدان،به کما رفت و نزدیکان،او را به بیمارستان کسری انتقال دادن.


ناصر حجازی در دهه 50 دروازبان تیم فوتبال ملی ایران بود و پس از ان سالها در سمت مربی و سر مربی ،در تیمهای مختلف ،به فوتبال ایران خدمت کرده.





ارزوی سلامتی برای اسطوره ورزش ایران ناصر حجازی.








قصاص

به نظر من این تصویر(کار زیبایی از مانا نیستانی) به زیبایی اصل موضوع رو نشون داده

به نکات ریزی که تو تصویر هست دقت کنین.از لحاظ اثر گذاری باید گفت این کار عالیه.

همین چند روز پیش بود که بحث قصاص اسید پاشی همه جا رو گرفته بود.خب مثل همیشه

یک عده موافق و یک عده هم مخالف بودن.(بگذریم از کسانی که اینقدر گرفتار مشکلات زندگیه

خودشونن که اصلا تو جریان نیستن)

شنیدن این خبر که میخوان قصاص رو اجرا کنن ،واسه من یک شوک بود.منو کاملا به فکر برد

که الان اون پسره چه حالی داره.فکر اینکه تا دو روز دیگه از دیدن محروم میشه.....

مطمئنا این حس قابل لمس نیست . تو اون زمان چی کشیده؟

ولی طرف دیگه داستان

دختریه که با توجه به عکساش میشه گفت که زیبایی چهره داشته و از دست داده،چشم

داشته و از دست داده،در کل زندگی داشته که از دست داده.حالا بریم جای اون! این حس هم

واسه ما قابل لمس نیست.ولی میشه گفت که خیلی سخته،خیلی.

تصویری که مانا نیستانی نقش کرده ، در باره مخالفت با اصل قصاصه.

ولی تو مورد اسید پاشی چی؟

میشه واسه جلوگیری از اسید پاشی،اسید رو از دسترس افراد دور کرد؟

میشه کاری کرد که همه انسانها سلامت روانی داشته باشن(مادر زاد)؟

و کلی میشه ی دیگه.....؟

من با تمام مخالفتم با قصاص ،تو این مورد موافق قصاصم.

بالاخره باید مجازاتی باشه که افراد معلوم الحالی که همین الان دارن دنبال یه شیشه اسید

واسه پاشیدن میگردن ،یه ترسی تو دلشون بیاد.

خب مطمئنا حبس ابد هم مجازات خوبیه واسه این جرم.اما با قوانین و شرایط کشور و زندانهاش

و زندانی هاش که ماشالله تعداد شون روز به روزم بیشتر میشه(یکی روزنامه نوشته.یکی

وبلاگ نویسه.یکی فکر مخالف سیاسی داره.یکی گفته بالای چشم تو ابرو و...بقیشون حالا قتلی،

چک بی محلی،دزدی کردن و..) و زندانهای کشور جایی واسه نگهداری نداره،فکر میکنین 

حبس ابد جایی تو این کشور داره؟

یا که نه همون قصاص تو این مورد جواب میده؟

خوشحال میشم نظراتون رو بخونم و با هم تو این مورد گپی بزنیم.


ادامه مطلب ...