بهمن فرمان آرا " مرتیکه زیاد نمی دانست "

کارگردان فیلم‌های «بوی کافور عطر یاس»‌ و «خانه‌ای روی آب» سه سیمرغ بلورینی که از جشنواره فجر دریافت کرده بود به دفتر جشنواره تحویل داد.

 

پاسخی از آنجلینا جولی به فرج الله سلحشور


چند روز پیش، روز شنبه ۲۳ مهر، 
آقای فرج‌الله سلحشور در گفتگوی اختصاصی با «خبرگزاری کانون دانش آموزی ایران(پانا) » گفتند: «آمدن آنجلینا جولی به ایران اتفاق خوبی است برای سینمایی که «فاحشه‌خانه» است. این سینما باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بین‌المللی بیاورد.»( ظاهرا اصل مصاحبه در پانا حذف شده است.) نسبت به این اظهارات واکنش‌های مختلفی از سوی بازیگران و سایر دست‌اندرکاران سینمای ایران صورت گرفت و هر کس به نحوی صحبت‌های ایشان را مورد انتقاد قرار داد (برخی از این انتقادات ) تا این که ایشان عقب‌نشینی کردند و گفتند:«من با صحبت‌های خودم قصد داشتم که نسبت به دعوت آنجلیا جولی به ایران واکنش نشان دهم و بگویم که سینمای ایران هرزه‌خانه نیست.»(منبع ) او هرچند از بازیگران زن ایرانی معذرت خواهی کرد اما همچنان هرزه و فاحشه بودن آنجلینا جولی را مورد تایید قرار داد و صهیونیست بودن را هم به صفت‌های پیشین افزود. آنجلینا جولی امروز صبح نامه‌ی سرگشاده‌یی خطاب به ایشان منتشر کرد که در خبرگزاری‌های مختلف امروز انعکاس پیدا کرد. ترجمه‌ی آن را با کمی دخل و تصرف در ادامه می‌آورم:

آقای سلحشور عزیز،

متن ترجمه‌ی شده‌ی سخنان شما را در باره‌ی خودم و سینمای ایران خواندم و بسیار متاسف شدم. من آشنایی زیادی با سینمای ایران نداشتم. قبلا نام‌هایی مانند امیر نادری، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، رخشان بنی‌اعتماد… و تنی چند را شنیده بودم و موفق به دیدن برخی از آثار سینمایی ایشان شده بودم اما افتخار آشنایی با شما را نداشتم حرف‌های شما مرا واداشت تا در مورد سینمای ایران بیشتر تحقیق کنم و این به قول شما حکایت همان عدوی ست که سبب خیر می‌شود. در تحقیق من از سینمای ایران با نام میرزا ابراهیم‌خان صحاف‌باشی آشنا شدم که جهان‌گردی روشنفکر بود و نخستین پرزکتور را به ایران آورد و اولین سینما را در ایران تاسیس کرد. او سفرنامه‌یی دارد. در مقاله‌یی خواندم که در سفرنامه‌اش ماجراهای مختلفی از لندن آن سال‌ها، اواخر قرن نوزدم، نقل می‌کند و از جمله می‌نویسد:« (نقل به مفهوم) دو ثلث زنان لندن فاحشه‌اند و یک ثلث دیگر هم چنین‌اند اما نمود ندارند.» احتمالا به این دلیل او زنان قرن نوزدهمی لندن را فاحشه می‌دانسته است که با مردان دست می‌داده‌اند، لبخند می‌زندند و گاه بدون کلاه و روسری در معابر عمومی دیده می‌شدند و از نظر او این‌کارها را فقط زنان فاحشه انجام می‌داند.(شرح حال خواندنی میرزا ایراهیم خان صحاف‌باشی ) به هر روی این‌گونه که پیداست امروز نیز بعد از صد و اندی سال شما هم ملاک‌تان برای فاحشه خواندن و هرزه نامیدن دیگران همین «آزاد بودن» است و من خوشحال هستم که شما مرا با این تعبیر و تفسیر «هرزه» می‌نامید و اگر سینمای ایران را «فاحشه‌خانه» می‌خوانید درواقع دارید از این سینما تعریف می‌کنید و اگر بخواهیم حرف شما را برگردانیم به سخن دنیای پیشرفته «فاحشه‌خانه» می‌شود «خانه‌ی آزادی‌خواهان» و من قبول دارم برخی از زنان سینمای ایران زنان آزاده و آزادی‌خواهی هستند که در منظر شما «هرزه» دیده می‌شوند.

اجازه بدهید مانند دوستان‌تان شما را حاج فرج صدا کنم و بگویم حاج فرج عزیز شاید شما ندانید اما من دختری به نام زهرا دارم که در اتیوپی به دنیا آمده است و من او را به فرزندخوانده‌گی قبول کرده‌ام و مانند سه فرزندی که از برد به دنیا آورده‌ام و مانند پسر کامبوجی و ویتنامی‌ام دوست‌اش می‌دارم. کمی دنیای خود را وسیع‌تر کنید بی‌شک چهره‌ی‌تان هم از این حالت عبوس نجات پیدا می‌کند و کمی زیباتر می‌شوید چهره‌ی زیبا مهم نیست و اینقدر از این که چهره‌ی زشتی دارید نسبت به زیبارویان حسادت نکنید روح زیبا نایب است وگرنه تا دلتان بخواهد یوسف و زلیخای زیباروی روی زمین به عمل می‌آید.
اگر ما هم مانند شما در دو قرن پیش زنده‌گی می‌کردیم «برد» شما را دعوت به دوئل می‌کرد و اگر فیلم «تروا » را دیده بودید حتما از این تهدید تن‌تان می‌لرزید و حتما بسیار خوش‌حال هستید که ما چند قرنی پیشرفته‌تر هستیم و مردان خود را صاحب زنان‌شان نمی‌دانند و شما را دعوت به دوئل نمی‌کنند. اما من شما را دعوت می‌کنم که با دیدی فراخ‌تر به زنده‌گی و انسان و تاریخ و جهان بنگیرید شاید از این بیماری ویران‌گر نجات پیدا کنید و چون «زلیخا» جوان و زیبا شوید.

با بهترین آرزوها
آنجلینا جولی ویت
۱۹ اکتبر ۲۰۱۱

ترانه سرود آفرینش

بدون شک یکی از زیباترین کارهای داریوش " سرود آفرینش " از آلبوم " گل بیتا " با تنظیم بی نظیر آندرانیک عزیز. امیدوارم از شنیدنش لذت ببرین.

به دنبال کدامین قصه و افسانه می‌گردی

در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی



در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم
با همه نامهربانان مهربانی کردم
همدلی هم آشیانی هم زبانی کردم


بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست


من نه هرگز شکوه‌ای از روزگاران کرده‌ام
نه شکایت از دورنگی‌های یاران کرده‌ام
گرچه شکوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم
من که با این برگریزان روز و شب سرکرده‌ام
صد گل امیــــد را در سینه پرپر کرده‌ام
دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم



پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی
هوشیار افتاده مستی در خرابات خــــرابی
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریـست مرده
سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده


می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیــــرون کنم
گر فلک با مــــن نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام ناهمــاهنگ جدایـــــی خط کشم
در سرود آفرینش نغمــــه‌ای موزون کنم



در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام
بس ملامتها کز این نامردمان بشنیده‌ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم


من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده‌ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده‌ام
گــــر بمانم یا نمانم بند‌ه پیـــــر زمانم 
گــــر بمانم یا نمانم بند‌ه پیـــــر زمانم

یک ترانه گیلکی بسیار دلنشین از ناصر مسعودی.(نم نم باران...)

امروز یه موزیک زیبا از ناصر مسعودی شنیدم،که بسیار دلنشین بود.

دنبال ترانش گشتم و پیدا نکردم جایی،اینه که تصمیم گرفتم خودم ترانش رو بنویسم و به فارسی برگردونمش.




 نم نم باران (ناصر مسعودی)




 نم نم باران بوارسته دیشب دانه دانه       (دیشب نم نم بارون میبارید)


 می گلنارِ وعده بده بو بیه امی خانه        ( گلنار من ،قول داده بود که بیاد پیشم)


 هی رایا فاندرستم ،چوومَ به در دبستم   ( همش چشم به راه بودم،چشام به در بود)


 اینتیظاری بَکِشِم،آخَر گلنارَ نیدم              ( کلی منتظر موندم،آخرشم گلنار رو ندیدم)



  


 می چووم سیفیدا بوسته ، وارش می سر فو وسته تکه تکه دانه

 

(چشام به راه سفید شد،زیر بارون خیسِ خیس شدم)



 تی وسی گرفتارَ بوم ، جِ زندگی آوارَ بوم ،بیه بیشیم بخانه


(گرفتار تو شدم ، زندگیم به هم ریخته ، بیا پیش من  یا بیا خونه من )




 اوی گُل آفتاب تِرِ میرم، گلنار چومان اسیرم    


 (طلوع افتاب برات میمیرم،اسیر چشمای گنارمم)


 وارش بوگو دِ نباره ، تا بیه بیرون می ستاره


(به بارون بگو دیگه نباره، تا ستاره من بیرون بیاد)

 

 ای شب ای دسته گُل چیناما ،می گلنارَ مویا زنما


(یه شب یه دسته گل میچینم ، میزنم به موهای گلنارم)


 باز امِ خانه وَر نیشینم ،من گُل پامچال ترِ چینم


(بازم کنار خونمون میشینم، واست گل پامچال میچینم)


 دِ نیگیر بهانه، دِ نیگیر بهانه

 

(دیگه بهونه نگیر ، دیگه بهونه نگیر)



امید وارم از شنیدن این موزیک زیبا  لذت برده باشین.

حسین پناهی عزیز ، روحت شاد.



مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است 

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است 

طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم 

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم

 ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم.